مولاي من
چه روزها که يک به يک غروب شد، نيامدي
چه بغزها که در گلو رسوب شد، نيامدي
خليلِ آتشين سخن ، تبربه دوشِ بت شِکن
خداي ما دوباره سنگ و چوب شد، نيامدي
از ابتداي هفته ام در انتظار جمعه ام
چه جمعه صبح و ظهر،نه،غروب شد نيامدي
(( اللهم ارني الطلعت الرشيده و الغره الحميده ، به رحمتك يا ارحمن الرحمين ))