ریحانه رسول
رسول الله(ص) فرمود:فاطمة بضعة منّی، من اغضبها فقد أغضبنی
فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنکس او را غضبناک کند مرا خشمگین کرده است.
میخواهیم در مورد این حدیث بحث و بررسی کنیم، حدیثی که یک فقیه سنی آنرا روایت میکند و در میان فقهای اهل سنّت، سند این حدیث صحیح و از درجة بالایی برخوردار است، چرا که بخاری ـ کسی که در صحت احادیث بسیار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده است و از طرفی ذهبی ـ که از نقادترین افراد نسبت به احادیث است ـ این حدیث را صحیح و معتبر دانسته و آن را به گونهای دیگر روایت میکند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.(مستدرک الحاکم، جلد 3، ص 154)
همان خداوند با خوشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی فاطمه ناراحت میشود.
پس در نزد آنها این حدیث از لحاظ سند در حد قطعی الصدور از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. ما حدیث بخاری را مفّسر و مؤیدی برحدیث ذهبی میدانیم. حال میگوییم این حدیث بر چه چیزی دلالت میکند؟ خشنودی و غضب در انواع مردم از کجا ناشی میشود؟ حیات نباتات به دو عامل بستگی دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، این دو قوت در حیات حیوان به صورت دو قوة خشنودی و خشم ظاهر میشود، که هر دو ناشی از طبع و غریزهاند، امّا در حیات انسانی چه؟ معنای حیات انسانی آن است که هریک از ما به درجة انسانیتی برسد که رکن و پشتیبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله» (علل الشرایع، جلد 1، ص 103.)اینجاست که عقل منشأ تمام خشنودیها و خشمها در وجود انسان میگردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غریزه بود.
آیا من به مرحلة انسانیتی که منشأ خشنودی و خشمش، عقل است رسیدهام؟ میگویم: هرگز، اصلاً، هر عاقلی در اولین درجات تعقلش باید بداند که به درجة انسان عاقل نرسیده است، این اعتراف خیلی مهم است.
آیا ما تاکنون نفهمیدهایم که محک انسانیتمان و میزان آن چیست و به چه مقدار است؟ خوشحالی و خشم ما به خاطر حاجات بدنی ما است، هرکدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامی که شخصی که به او اطمینان و اعتقاد دارد او را ترک کند، آیا ناراحت میشود یا نه؟ این ناراحتی خود یک گناه است، به درجة انسانیت نرسیده است، هیچکدام از ما به درجة انسانیت نرسیده است مگر اینکه منشأ خشم و خشنودی او عقلانی باشد نه غریزی.
پس هرگاه در زندگیمان، منشأ خشنودی و خشممان را، حتی برای یک بار از عقل دیدیم، آن موقع است که برای یک بار انسان شدهایم، امّا اگر خشنودی و غضبمان ناشی از بطن و فرج بود مطمئناً از حیوانات خواهیم بود ولی در شکل انسان
.امّا انسان عقلانی کسی است که برای همیشه با خشنودی عقل، خشنود میشود و با خشم عقل، خشمگین میگردد. پس اگر کسی را در روی کرة زمین پیدا کردید که به این درجه از شخصیت رسیده بود مرا خبر کنید تا پیش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلکه گرد وغبار گامهایش را نیز ببوسم.
بالاتر از این مرتبه مقامی است که ممکن است انسان به آنجا برسد، و آن زمانی است که ارادة انسان، در ارادة خداوند تبارک و تعالی فانی گردد، دیگر او ارادهای ندارد و ارادة او عین ارادة خداست. و این همان درجهای است که تمام کارهایش «یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربّه» میشود. یعنی اگر فرزندش را کشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده کردند بهخاطر رضای خداوند خشنود میگردد، نه رضای نفسش، تصور این درجه بسیار مشکل است چه رسد به تحقق این امر!
این همان مقام عصمت خاتمالانبیاء(ص) است. عصمت آن مخلوقی که نظیرش در میان تمام مخلوقات وجود ندارد، کسی که حب و بغضش در حب و بغض خداوند فانی شده است. چیزی را دوست نمیدارد مگر اینکه خداوند آن را دوست بدارد و از چیزی خشمگین نمیشود مگر اینکه خداوند را از آن چیز خشمگین ببیند.
و این همان بشری است که به مقام «و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحی یوحی» (از روی هوا و هوس حرفی را نمیزند و هرچه که میفرماید چیزی جز وحی خداوندی که به او نازل شده نیست. سورة نجم (53) ، آیة 3 و 4.)
رسیده است. و این همان درجهای است که از آن به عصمت خاتمیه تعبیر میشود، عصمتی که غیر از عصمت ابراهیمیه است، عصمت ابراهیمیه نیز با عصمت یونسیه متفاوت است.
عصمت حضرت یونس(ع) هم عصمت است اما:
وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه فنادی فی الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین.(سورة انبیاء (21)، آیة 87.)
و یاد آر حال یونس را هنگامیکه از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم آنگاه در آن ظلمتها فریاد کرد که الهی، خدایی به جز ذات یکتای تو نیست تو از شرک و شریک پاک و منزهی و من از ستمکارانم.
او پیامبر خدا و معصوم است . اما خودش را محتاج میبیند که به مقامی بالاتر برسد «سبحانک إنّی کنت من الظّالمین». که آن حضرت، قبل از آنکه وارد شکم ماهی شود به آن مقام نرسیده بود.
همچنین یوسف(ع) نیز پیامبر خدا و معصوم است. و برهانی که خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود:
و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأی برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصین.(سورة یوسف (12)، آیة 24.)
آن زن باز اصرار کرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان یوسف نبود او هم به میل طبیعی اهتمام میکرد اینچنین عمل زشت و فحشا را از او دور کردیم که همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ایشان در یک درجه عصمت داشتند که:
و قال للّذی ظنّ أنّه ناج منهما اذکرنی عند ربّک فأنساه الشّیطان ذکر ربّه فلبث فی السّجن بضع سنین.(سورة یوسف (12)، آیة 42.)
آنگاه یوسف از رفیقی که او را اهل نجات یافت درخواست کرد که مرا نزد پادشاه یاد کن در آن حال شیطان یاد خدا را از نظرش ببرد بدین سبب در زندان چند سال محبوس ماند.
اما تسلیم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودی و غضب خداوند، مقامی خاص است که این مقام مخصوص برترین مخلوقات و خاتم پیامبران و آقای رسولان است، این مقامی است که میتوان گفت: اوست که از خشنودی خدا خشنود و از غضب خدا خشمگین میشود، و از طرفی دیگر خداوند تبارک و تعالی نیز از خشنودی او خشنود و از غضب او خشمگین میشود.
آیا بخاری و ذهبی فهمیدهاند که چه چیزی را روایت کردهاند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.
و آیا فهمیدهاند که اگر پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودی خدا خشنود و با غضب خدا غضبناک میشود».
این کلام دال بر این مطلب است که منشأ خشنودی و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن خداوند تبارک و تعالی است. معنای این همان درجه عصمت کبری است که رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، کلام پیامبر اکرم(ص) است که میفرمایند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمة.
همانا خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناک میشود
.