خدايا توان مرا ميبرند---- کجا ميبرندش کجا ميبرند؟
خدايا گل من که نيلي نبود----جواب پيمبر که سيلي نبود!
گل من در اين کوچه پرپر شده---گل من فدايي حيدر شده
امشب بايد گريست اما آهسته آهسته.
با مطلب آهسته گريه کنيم در خدمت شما هستم
اللهم العن الجبت و الطاغوت
يا علي
با سلام
مطلب زيبا و تحقيقي بود.
انسان ها در زندگي خود به مراحلي مي رسند كه طعم عشق رامي چشند. عشق صرف نظر از اين كه از چه نوعي باشد اين ويژگي را دارد كه انسان را از خودخواهي در مي آورد و عاشق را در معشوق فاني مي كند.
حال اگر اين معشوق خدا بود، اين انسان ديگر خودايي مي شود. براي او ديگر من معنا ندارد. چون من ود را در اول منزل عشق كنار گذاشته است. او به درجه اي از ذوب در خدا رسيده كه تك تك سلول هاي بدنش خدايي شده و در اين صورت نتمام احساساتش خدايي خواهد بود
موفق و پرانرژي باشيد مثل هميشه
اشهد انّ فاطمه الزهراء عصمه الله الكبري و حجه الله علي الحجج.
تسليت عرض مي كنم اين ايام غم بار را.
از نظرات شما هم استفاده مي كنم.
سلام مجدد
مطلب را خواندم : حسنات الابرار ، سيئات المقربين!! اولين مطلبي بود که در توضيحتان به ذهنم رسيد.
يک جمله معترضه خارج از بحث مينويسم که کسي جز خودتان آنرا نخواند – العلماء امتي ، افضل من انبياء سلف – فکر کنم به بحث قبلي که داشتيم بي ربط نباشد نه؟
انشاءالله بعد از مقدمه چيني محبت و لعن در پيام بعدي که در وبلاگ قرار خواهم داد به ذکر همين روايت نقل شده توسط شما و همچنين اثبات ملعون بودن آن دو ظالم پست از مطالب اهل سنت و قرآن مجيد خواهم پرداخت.
اين مطلب را هم يادگار داشته باشيد از آقاي فاطمي نيا شنيدم که از آقاي بهجت شنيده بودند که ميگفتند آقاي قاضي رحمة الله عليه در آخر عمرشان هيچ دستورالعملي به کسي نميدادند. فقط ميگفتند برويد و نماز اول وقت بخوانيد. همه چيز در همان يک چيز است. حال اين با آن دستورالعملشان که ميگويند همه چيز در زيارت عاشوراست چگونه است؟ العاقل يکفي بالاشاره
ز درد بازوي من باخبر شده زينب به ناتواني مادر هماره ميگريد
به تاول پر حوراي مانده در آتش نشسته ماه به سوگ و ستاره ميگريد
حسن شبانه به يکباره ميپرد از خواب براي غصهي کوچه دوباره ميگريد
به کوچه ميرود و بين خاک ميگردد براي جستن گوشواره ميگريد
سلام هنوز مطلب رو نخوندم
ميخونم و نظر ميدهم