جانا ز فراق تو اين محنت جان تا کي
دل در غم عشق تو رسواي جهان تا کي
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوي وصال تو دل بر سر جان تا کي
بشکن به سر زلفت اين بند گران از دل
بر پاي دل مسکين اين بند گران تا کي
دل بردن مشتاقان از غيبت خود تا چند
خون خوردن و خاموشي زين دلشدگان تا کي
گر عاشق دلـداري گر سوخته ياري
بي نام و نشان مي رو زين نام و نشان تا کي